رمان خواستگاری تجاری پارت ۱
سلام دوستان
براتون رمان اوردم بعضیا جاها سانسور میشه
رمان خواستگاری تجاری پارت ۱
من شین ها ری هستم و توی شرکت غذا سازی کار میکنم و بابا مامانم هم مرغ سوخاری میفروشن و ی برادر دارم
شروع پارت ۱
از تخت پاشدم و رفتم سرکار شیفتم که تموم شد به جین یانگ سییو یا همون جین یانگ(دوست صمیمیم) زنگ زدم وگفتم که همو ببینیم
و رفتم کافه و وایستادم تا بیاد بهش سلام دادم و منتظر قهوه بودیم که گفت: شین هارییییی
+بله؟
- دوباره بابام گفته برم سرقرار از پیش تعیین شده
+دیگ عمرا من بجای ت برم خودت برو
-شین هاریییییی
+یادت نمیاد؟ دفعه پیش رفتم اخر پسره سرش گیچ رفت ؟
-ببین ایندفعههه تمام خرجات با من همیننن ی بار برو دفعه بعد یا خدم؟
+همین ی بار؟
-ارههههه
+باش فقط همین ی بار
-قربونتت برمممم من امشب شام با مننن
+اوکی اوکی،قرار کی هست؟
-فردا
+چییی فردا؟ جین یانگ من کار دارمم
-برای اخرین قرارت کار نداشته باش
+باشه، قهوه اوکی بود حساب کردم من میرم شرکت ط هم برو شب میبینمت بوس
دیگ تموم شدم اومدم بیرون شرکت خیلی کار داشت مجبور شدم بمونم تا ساعتای ۷ و بعدش رسیدم به رستوران که جین یانگ گفته بود بیام تقریبا ۱ ساعت بود ک تو راه بودم الن ساعت ۹ هستش
جین یانگ منتظرم بود ک رفتم غذا خوردیم درباره فردا حرف زدیم
قرار بود فردا ساعت ۶ برم پیشش و از قبل مرخصی گرفتم
صبح روز بعد خیلیییی خسته بودم تقریبا ساعت ۱۲ بود و گفتم حالا که مرخصی دارم بگیرم بخوابم و خوابیدم
وقتی خواب بودم یهو چشام باز شد گفتم حتما ساعت ۱۲ نیمه گوشیم دید زدم دیدممم ساعت ۲ هستشش
به خدم هزار تا فوش دادممم و رفتم دوش گرفتم،درسته زود بود ولی رفتم پیشش تا لباسام رو از جین یانگ بگیرم ی ساعت طول کشید حداقل تا برسم ساعت ۳ نیم اونجا بودم
رفتم پیشش لباسی ک بهم داد کلا ترکیب سفید مشکی بود ک یعنی لباس سفید بود و دورش مشکی رنگ بود
تقریبا ی دامن داشت و ی زیری که بند داشت و ی رویی ک برای این ک قشنگ تر بشه میندازم رو شونه هام
وکفش های سفیدی پوشیدم و تمام این ها ۲ ساعته تموم شد و ساعت ۵ بود و ی ساعت دیگ میرفتم اونجا البته به گفته خود جین یانگ حداقل تا اونجا ۱ ساعت طول میکشه جین یانگ ماشین شو اورد و منم باهاش رفتم به اونجا
منتظر پارت بعدی باش خوشگله